شدند وبطرف شهرموردنطر حرکت کردند،دربین راه اتوبوس تصادف می کندومتاسفاً هر
39نفر خانمها جان به جان آفرین تسلیم میکنند.وقتی این خبر به گوش شوهران این
خانمها میرسدآنها می آیندبه صحنه تصادف هرکدام به نوعی لبخندمی زدنندوشاد
بودندبغیراز یکی ازآقایان که مرتب به سروصورت می زد وگریه میکرد،علت جویا شدند
وازش پرسیدندشما حتماًخیلی ازخانمت راضی هستی وباهم صمیمی بودی که
اینقدربی آرومی میکنی.آما این بنده خدا همینطور که داشت گریه میکردگفت نه تنها
خانم من ازاتوبوس جامانده وبه اتوبوس نرسید که سوار بشه برای همین خاطرگریه
میکنم وناراحت هستم.
شهرم یزد- وطنم هامانه ...برچسب : نویسنده : hassanyaro بازدید : 148